یـک روز از روزهـای خـدا

ساخت وبلاگ
دیروز صبح که از خواب بیدار شدی،
نگاهت می‌کردم؛ و امیدوار بودم که با من حرف بزنی،
حتی برای چند کلمه، نظرم را بپرسی یا برای اتفاق خوبی که دیروز در زندگی ات افتاد، از من تشکر کنی. اما متوجه شدم که خیلی مشغولی، مشغول انتخاب لباسی که می خواستی بپوشی.وقتی داشتی این طرف و آن طرف می‌دویدی تا حاضر شوی فکر می کردم چند دقیقه ای وقت داری که بایستی و به من بگویی: سلام؛
اما تو خیلی مشغول بودی. یک بار مجبور شدی منتظر بشوی و برای مدت یک ربع کاری نداشتی جز آنکه روی یک صندلی بنشینی.
 
برای مشاهده متن کامل ادامه مطلب را بخوانید.

مهندسی منابع اب...
ما را در سایت مهندسی منابع اب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : مهدی پیری wire بازدید : 879 تاريخ : جمعه 16 تير 1391 ساعت: 22:12